ارویناروین، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

امید زندگیم پسرم

حرف زدنت غذاخوردنت.خوابیدنت

1392/9/25 11:01
نویسنده : مامان
132 بازدید
اشتراک گذاری

خوب بریم سر حرف زدنت اولین کلمهای که گفتی با بود بعد هم به بابا میگفتی با بهمامان ما خاله خا به مامان جون میگفتی مامان بوم دائی دا ماشالله هوشت خوب بودزود حرف زدی وزود هو راه افتاذی ولی خیلی بد غذا بودی الان همهمینطوری من همیشه بشقاب دستم بود ودنبالت بودم تا تو غذا تو نمی خوردی من نمی تونستم غذا بخورمدیگه تا حدی شده بود که اسم منو بابات با عمه هات گذاشته بودن فردین عزیز دلم تو خیلی شیرین هستی وخلاصه از این برات بگم که به طرزعجیبی عاشق ماشین هستی اون اوایل همش بابابات سر سوئیچ وظبط ماشین واینکه می خواسنی پشت فرمون بشینی دعوا دشتی وسر تو چه دعواها که بابات نکردم من  روت خیلی حساسم دوست ندارم خار به پات بره الان که ٣ سال و٣ ماهته ماشالله اسم تمام ماشینها رو بلدی دائی وبابات میذارنت پشت فرمون خودت فرمون رو می گیری ومیگی شمادستتون رو ول کنید من تا ٢ سال و٦ ماه بهت شیر دادم خیلی وابسته بودی به شیر خوردن گرفتنت از شیر خیلی سخت بود ولی صبر زرد زدم تلخ شده بود میگفتی اخ شده نمی خوردی ولی بعضی موقعها انقدر وابسته بودی که با وجود تلخی همدوست داشتی بخوری ما بهمن سال ٩١ اومدیم خونه خودمون دیگه یواش یواش تو رو از پوشک گرفته بودم و تو خودتمی رفتی دستشوئی واینم بگه که الا نخودت خودت رو میشوری عزیزم اینجا که اومدیم عادتت دادم ت واتاق خودت بخوابی اولش خیلی سخت بود برای من بیشتر از تو اخه

٥/٢ سال بودکه هرشب پیش من می خوابیدی شب اول خوابم نمیبردولی بالاخره هر دو مون عادت کردیم راستی اینوبگم به پتو میگفتی تپو من زیر بالشت خوراکی برات می ذاشتم و میگفتم اگه هر شب تو اتاقت بخوابی فرشته ها صبحها زیر بالشت برات جایزه می ذارن تو هم می خوابیدی وصبح سریع زیر بالشت رونگاه میکردی وکلی ذوق می کردی الن یه چند وقت بود که چیزی برات زیر بالشتنمی ذاشتم یعنی یادم رفته بود دیشب موقع خواب می گفتی مامانچرا فرشتها دیگه چیزی برام نمی ذارن نکنه باهام قهر کردن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)